۱۳۸۷ بهمن ۲۲, سه‌شنبه

اتاق یخ زده

ببینید به پیر. به هرچی دوست داری...نه اصلا اینطوری بگم : "ترموستات خانه سوخت."
معنی و مفهوم این جمله این است که دیگر هیچ بهانه ای برای روشن شدن بخاری, حتی به صورت اتفاقی هم وجود ندارد.
نشسته ام اینجا و دارم به یاد سفرمان به "جنگل های قرمز" سگ لرز می زنم. با این تفاوت که آن روزگار رفقا در کنارم بودند و گرمای فلان و...و از این جور خزعبلات.
نه...انصاف نیست.
من دارم یخ می زنم.
و دارم سعی می کنم شعر خروس بی محل را یادم بیاید که می گفت
نه خوردیم الو نه چلو...یا چیزی مثل همین. کسی اگر دارد این شعر را برای من بفرستد لطفا.دعایتان خواهم کرد.
امیدوارم امشب یخ نزنم. چند لایه لباس پوشیدم به علاوه یک جفت کفش پشمی...و جوراب پشمی.
______
اینقدر سردمه که هیچ چیز یادم نیست.
فقط الان احساس بلوط را درک می کنم وقتی آن شب فحش هایی به شکل داستان کوتاه بارم کرد.
اگر اینجا را می خوانی...من به خاطر هرگونه اذیتی که آن شب برای تو فراهم آوردم شرمنده هستم و امیدوارم که چیزی یادت نمانده باشد از آن ماجراها(به خصوص که یک بار هم توی اتاق خیلی ناراحت شدی...)
______
نوک دماغم.دست ها. انگشتان پا...همه یخ زده اند.
فقط دل پاره و پوره(سیب زمینی) ام باقی مانده.
آن هم نشسته آن گوشه دارد برای خودش تام یورک و پورتیس هد و فلانک و کینگ کریمسون گوش می دهد و در هواست.
______
من امشب در خواب یخ نخواهم زد.(امیدوارم)

پ.ن: بر طبق مشاهدات, دما هم اکنون پنجاه و سه درجه فارنهایت و به عبارتی دوازده درجه سانتیگراد است! :دی :ِدی

هیچ نظری موجود نیست: