۱۳۹۱ آذر ۹, پنجشنبه

دست بر هر جای جهان که کشیدیم
سر بود و بالا رفتن مشکل
هیچ بادامکی بر سفره ی ما نگذشت
هیچ کار معلوم نشد.
به باد رفتیم، بر هرچه که وزیده بود قبل از ما.
وزیده بود باد فنا.
دست به هرچیز زدیم تکان ضربات تن بود!
چند بار لرزیدیم. چند بار؟
چند بار آخ گفتیم آنگونه که دل گریست؟
چرا شتر رنج همیشه اینجا خوابید؟
چرا شتر رنج همیشه اینجا خوابید؟


علی هذا، آوخ . چه کنم. جانم رفت.

-  از م. ن.

اتوبان، به ساعت یازده صبح.

۱۳۹۱ آذر ۱, چهارشنبه

از این همه گذار

کسی از مردن ما ناراحت می‌شه؟ نه ننه! سه دفعه که آفتاب بیفته سر اون دیفال و سه دفعه هم که اذون مغربو بگن، همه یادشون می‌ره که ما چی بودیم و واسه چی مردیم.


- قیصر، مسعود کیمیایی

هذا الموت

لیلا! تو اینها را می خواندی ، لبالب می شدیم و باغ وحش! آه باغ وحش! چرا؟ 

در این خرابه که ماه دارد، ستاره دارد، نسیم دارد، سکوت دارد، شب دارد. در این شب که چنین پر غم است. هان! صدای گریه ی شب را می شنوید؟ ظلمت شما را دوست می دارد. می دانید؟ هیچ می دانید که شب از اندوه شما می گرید؟ حسین! حسین! حسین! حسین! (سکوت مطلق.صدای بسیار بلند شش ضربه ی زنجیر منظم و با فاصله، از یک دسته ی زنجیر زن) تمام شب بر آن بودم که گره سیاه گیسوانت را باز کنم، فاطمه! فاطمه! (صحنه تاریک می شود)


۱۳۹۱ آبان ۲۷, شنبه

درسته آقا، من عاشق یه دختری بودم که اسمش باغ وحش بود. موهاشم قرمز بود. از سان فرانسیسکو تا نیویورک دنبالش بودم. حتی اون روز که سیل میومد و من بی بدون خجالت دست یکی دیگه رو گرفته بودم میون خیابونای تاریک منهتن و سیگارم زیر بارون خاموش شده بود و می خندیدم که "فاک! آدم هیچی نمی بینه که." و بعد شبش رفتم پیش یکی دیگه.
همچین آدم جاکشیم من، می دونی آقا؟ ولی من عاشق باغ وحش بودم. هنوزم هستم، باور کن حتی اون شب وقتی برق نصف محله رفت اولین کسی که اومد به فکرم، اون بود. می دونی؟ ولی خب اون جواب تلفن نداد. فکر کردم مرده حتما، ولی زنده بود.
ایراد نداره ولی من هنوز دنبالشم.
خیلیا این داستانو می دونن، اونقدر که شاید محسنم یه روزی غزل بنویسه و بگه می خواد بره پیش تنهاییاش و دوباره اشک من در بیاد. گفتم شمام بدونین آقا. داستان از این رمانتیک تر؟

پیچیده در کوچه عطر گند نرگس
جلوی خورشید و تماشا کن اگر بی کاری
اگر بیکاری اگرمرض داری
کور می خواهی اگر شوی برو جلوی خورشید و تماشا کن
شما لطف داری شما لطف داری
فید آوت می شود
فید آوت می شویم.
سر به سایه ها مفروش مدح پایه ها نسرای
روح مادیان فراری شد
روح سرکش جاری شد
پیچیده در کوچه عطر گند نرگس
لذت روزا رو تماشا کن
کمی در ترافیک بمان تا لذت روزو ببری
ا شب شد
کمی با اطرافیان دعوا کن تا آرامش شب بیاید
ا شب صبح شد.
ا شب شد.
ا صبح شد.
ا شب شد.
ا صبج شد.
ا ا ا...
ا مردی.
نارو خوردی.

- از محسن نامجو.
به کلام خودش در اتوبان تاریک و اشک های من و لیلا که نمی دانم کجا بود و رویای باغ وحش.
هی باغ وحش با موهای نارنجی که تو هم کنار لیلا بودی آن شب، نیویورک به ساعت دو بامداد.
سیل می آمد آقا! از آسمان سیل می آمد.
باغ وحش من. با موهای قرمزش.


۱۳۹۱ آبان ۲۵, پنجشنبه

آنچنان که تو خواسته بودی آسمان بر سه قسمت شد و ستارگان فرمان بردند، و شب نیز آنچنان...
تنها من مانده بودم، بنده ی آن شب. بر سه قسمت، که تکه تکه ام کردند. که تکه تکه ام کردی آنچنان...

نفس ها به شماره آمده بود و ساعت بوی رفتن می داد.

لیلا.

لیلا.

به آنی سالها می گذرد و باد این همه برگ را پریشان پریشان. چه اینهمه پریشان شده ای و گیسوانت در بادی که از پس این همه سال برگ ها را پریشان پریشان می برد. لیلا لیلا ما کی چگونه به ابدیت رسیدیم؟ مه غلیظ شده و اسبان خسته.

ما هیچ نگفتیم. ما اینهمه نبرد. تو اینهمه رفتن.

لیلا.

لیلا.


۱۳۹۱ آبان ۲۳, سه‌شنبه

به آنی سالها می گذرد و باد این همه برگ را پریشان پریشان. چه اینهمه پریشان شده ای و گیسوانت در بادی که از پس این همه سال برگ ها را پریشان پریشان می برد. لیلا لیلا ما کی چگونه به ابدیت رسیدیم؟ مه غلیظ شده و اسبان خسته.

ما هیچ نگفتیم. ما اینهمه نبرد. تو اینهمه رفتن.