۱۳۸۷ بهمن ۱۴, دوشنبه

یعنی کوبریک مرد؟ (شوستاکوویچ هم...)


دست چپش را گرفته بودم و محکم فشار می دادم.
یعنی مرد؟ ببین درست شنیدی؟ همون عینکیه, مرد ریشوی همیشه جدی. مرد؟ اون عکاسه...اونی که با موسیقی زندگی می کرد.مرد؟
بعد از آن روز صدها بار این جمله را تکرار کردم: "استنلی کوبریک مرد."
قهرمان کودکی هایم او بود. مرد خلاق.
یک بار هم با خودم گفتم :"عجب فیزیکدانیه این!"(اشاره به اودیسه فضایی)
آن موقع ها اودیسه 2001 اش را یک بار روی تلویزیون...و ده ها بار در ذهن خودم دیدم. هنوز هم گاهی که عکس هایش را نگاه می کنم صدای کسی را می شنوم که می پرسد: "یعنی کوبریک مرد؟"
آن پسر مو فرفری هم که هر دفعه صحبت از کوبریک می کردم این جواب را می داد: " کوبریک یک**خ ل ه.... یارو انگار داره مقاله علمی می نویسه تو اودیسه 2001."
سر او هم سلامت.
___________
والتز شماره دو از آلبوم جاز سوییت از شوستاکوویچ هم ضمیمه خاطرات من با کوبریک است. آن زمانی که نمی توانستم "چشمان تمام بسته" را ببینم. این روزها والتز شماره دو شده موسیقی متن زندگی من. شاید زندگی صبحگاهی من. به قول نیما " تکرار به اوج رسیدن با چند نت" من ده ها بار تغییرمسیر های این آهنگ را برای خودم تکرار کرده ام.
نه در زندگی. نه در این آهنگ...نه در قطره قطره آواهای این دنیا.
...بگذریم.
راستی...دو سال است در زمان سه دقیقه و بیست ثانیه این آهنگ صدای چند هم خوان را می شنوم که می خوانند:

لاااا لااا لااا لاااااا....

ولی مثل اینکه اشتباه می کنم.
____________
پ.ن: امروز صبح دختری که توی کافی شاپ کار می کرد شروع کرد صحبت کردن. انگار حوصله اش سر رفته بود.
آنقدر جواب همه حرف هایش را با "بله" و "لبخند" دادم که آخرالامر خودش مثل یک دختر خوب پاشد و رفت.
بی حوصلگی اول صبح.

هیچ نظری موجود نیست: