۱۳۹۰ دی ۲۶, دوشنبه

در راستای پاسخ به پرسش راجع به پل ریکور

باسمه تعالی،

بلی.


بحث هرمنوتیک هم بود حتی.


من الله توفیق.


ooooo asgar faraadi



۱۳۹۰ دی ۲۵, یکشنبه

وقتی سوداهای بزرگ در سر داریم و سلیقه هایی مینیمال در دل

موقعیست که نه تنها نباید حرف از خواندن مارسل پروست و دولت آبادی بزنیم بلکه باید مثل همه ی پسرهای خوب - اشک ریزان - میلان کوندرا بخوانیم و فکر کنیم که اوه فلانی چقدر شبیه ترزا ست و بعد فکر کنیم که اون فلانی کو الان؟ بعد ببینیم که فلانی نیست. رفته و خبری هم ازش نیست این روزا فعلا.

چه روز قشنگی میشه

اون روزی که برملا میشه چه کسایی وبلاگ منو می خونن.

پ. ن. : من کیم؟

بستنی کیم.


۱۳۹۰ دی ۲۳, جمعه

There is a mole
right at the top of the circus
and he's been there for such a long time

George Smiley

I am you

You are me

I am obsessed

جان و دل مرا می بری

۱۳۹۰ دی ۱۷, شنبه

the flowers you gave me are rotting
and I still refuse to throw them away
some of the bulbs never opened quite fully
They might, so I'm waiting and staying awake
***
Things that I have loved, I'm allowed to keep
I'll never know if I go to sleep

la

la la

la la la


۱۳۹۰ دی ۱۴, چهارشنبه

می برزند ز مشرق شمع فلک زبانه

سنگ فتنه بارید و فرق من سپر شد و جان من نشانه، و آنگاه دشت ها همه آسمان شدند و چشمانت دزدید عقل من به لختی. همه دشت پر صدا بود و خورشید آن دور ها به دور از کوه ها و در انتهای دریا.
هی دریا، ماهی های دریا، آنجا . . .

آن دور ها
مرداران.

"هوشم ببر زمانی، تا کی غم زمانه؟ هوشم ببر زمانی، تا کی غم زبانه."