۱۳۸۷ بهمن ۱۶, چهارشنبه

نوای آذربایجان(برای چنگیز صدیقوف)


موسیقی خون.
بوی باروت.
خون پاشیده شده روی پیانو.
زن هایی که می رقصیدند( و تار تار زلفانشان روی شانه های کت من جا ماند.)
شاید چنگیز صدیقوف.
که می خواند:
چه می خواند...روی دریای خون راه می رفت(و خون من پاچه شلوارش را...)
شاید ام کلثوم, به یاد شب هایمان زیر بمب هایی که فرو می ریخت.
و انگشتانی که زیر سرپوش پیانو خرد شدند.
____________________
سی سال پیش.
و شاید پنجاه سال قبل از آن.
صدای گلوله می آمد.
و حزن صدای چنگیز.فیروز.رشید.ام کلثوم.
_____________________
سی سال پیش...و شاید پنجاه سال قبل از آن

هیچ نظری موجود نیست: