۱۳۸۷ اسفند ۲۳, جمعه

ت....و

یک سال است می خواهم نوایی را بیابم که با آن بشود تو را توضیح داد.
----
پشت دستم مثل همیشه از بهت سهمگینی موسیقی تو خیس است.
----
پی نوشت: دارم فکر می کنم امروز ممکن بود مقدمات اخراج من از دانشگاه فراهم شود. خوشبختانه نشد.
----
پی نوشت 2: نوای تو را یافتم! دلشدگان!
دلشدگان داستان من, تو, او...داستان ماست! صحنه صحنه فیلم و ذره ذره موسیقی اش... بهت زنگ زدم که از این کشف بزرگم با خبر شوی, مثل همیشه نبودی. بوق بوق بوق...بی قراری پایان ندارد.
"...ترسم صدای پای تو, خواب است و بیدارش کند."

هیچ نظری موجود نیست: