۱۳۸۷ دی ۸, یکشنبه

دیوار, دور افتادگی های من, و شرایط این زمانه

می خواند:
خب پس تو فکر می کنی می توانی بهشت را از جهنم تشخیص دهی؟
لبخند پیچیده شده در لفاف را می فهمی؟
واقعا می توانی؟
یعنی آنها مجبورت کردند قهرمان هایت را با ارواح عوض کنی؟
واقعا...
همه اینها برای داشتن نقش اول در یک قفس!
آه ای کاش تو اینجا بودی!
...
همین دو روز پیش خون سیصد نفر, نمی گویم بی دلیل چون حتما دلیل داشته( هزارتویی که درش اسیریم), بر زمین ریخت. خونی که ما دیدیمش و هیچ نگفتیم.
آخر چرا همه ساکتند؟
نه, آخر همه مدت هاست ساکتند. هیچ کس چیزی نمی گوید. انتظاری هم از کسی ندارم. فقط الان وسط فریاد های گیلمور و واترز این جملات خیلی سریع از ذهنم گذر کردند.
او شعر می خواند.با کلی تلخیص عینهو اوضاع ماست:
یک کتاب کوچک دارم. با تمام شعرهایم.
شاید اگر سگ خوبی باشم شاید برایم استخوان خوبی بیاندازند.
سیزده کانال گه در تلویزیون...
من چراغ دارم!
من, قدرت خارق العاده ی دیدن...
............................................................
به تو زنگ می زنم... کسی خانه نیست.
لکه های نیکوتین روی انگشتانم...
کسی خانه نیست.
اوه عزیزم...کسی خانه نیست.
مانده ام چه بگویم؟ اصلا چیزی برایمان مانده که گفته شود؟ بی خیال.
می خواند: هی تو! نذار نور را دفن کنند! تسلیم نشو! هی تو! تو که پشت دیوار نشسته ای...کمکم کن این سنگ را به دوش بکشم!
این خود سیزیف است که این جملات را می گوید. تو گویی زندگی ما سنگیست که ما تا ابد باید از کوه بالا ببریمش. بعد دوباره و دوباره... و دوباره. این دوباره هاست که ذهن های ما را می پوساند. این دوباره هاست که جایی برای بودن بشریت باقی نگذاشته.
تا کی باید اینجا. گوشه اتاق هایمان بنشینیم و نابود شدن چیزی به اسم انسانیت را نظاره گر باشیم؟
متاسفم. برای خیلی از اتفاقاتی که افتاده.
...
می خواهم چند پوستر برای اتاقم بخرم. شاید کمی به این فضا رنگی بدهد. همه چیز سفید است.می دانی؟ بیش از حد سفید است, و من خیلی وقت است که در آن گم شده ام. راه برگشت هم نیست.
می خواند: همه اش خیال بود! دیوار خیلی بلند بود! می بینی؟
...
ای کاش همه اینها خیال باشد-که هست!- من نگران لحظه بیداریم.
می خواند: Hold on to the dream.
...
یک آدم با صفایی پاشده از لس آنجلس رفته تهران و چند وقت یک بار عکس های جدید روی وبسایتش می گذارد. دستش درد نکند.
یک جا از هالووین در تهران عکس گذاشته بود. نمی دانستم ما هالووین هم می گیریم.
این هم آدرسش: زندگی در تهران ادامه دارد...یا چیزی مثل همین. حتما ادامه دارد... بر منکرش لعنت. منتها کم یا زیاد کردن دو حرف گ و ی خیلی چیزها را عوض می کند
http://www.lifegoesonintehran.com/

هیچ نظری موجود نیست: