۱۳۸۹ تیر ۱, سه‌شنبه

شکستن

روی موکت کف خانه اش دراز کشیده بودم و سعی می کردم نفس بکشم. سینه ام می سوخت. منی که روی موکت کف خانه اش دراز کشیده بود با خودش می گفت که غلط کند اگر دیگر سیگار بکشد و باید بیخیال قهوه و دود شود. منی که الان اینها را تایپ می کند همه ی عهد هایش را شکسته.

هیچ نظری موجود نیست: