۱۳۸۹ بهمن ۲۲, جمعه

آشفته که گیسوت می بُرد در باد.
آشفته که گیسوت باد می برد.
آشفته که افلاک باد می برد.
آشفته که از یاد می رود
و مستی می آید در هر نظرت.
و بعد شهرها پشت شهرها پشت به هم و روبروی تو نابود می شوند و تو دست برده ای در گیسو و بعد باد می آید و بعد باد می آید و بعد باد می آید و بعد باد می آید و بعد باد می آید و بعد تو چشم ها می بندی و بعد من مرده ام و بعد من مرده ام و بعد من مرده ام و بعد من برده ام و بعد من برده ام و بعد من برده ام و بعد از خاطرت برده ای عشق آینه ها را سردار آه سردار آه سردار سردار سردار.
من مرده ام.

و تمام من قبل از اینکه بسرایمت ای دختر مو در باد دویده ی قاتل این مرد که سی ها سال است زیر پایت. آخ.




هیچ نظری موجود نیست: