۱۳۸۸ اسفند ۱, شنبه

drunk call

گلویت که بیشتر گرفت و چشمانت که گرمتر و گونه هایت که سرخ تر شد می فهمی مستی. یعنی جدا در معنای کلمه مستی، زیاد خورده ای. نه آنگونه که به وضوح در چشم غریبه ای دیده شود. نه، آنطور شوق زنگ زدن در تو بوجود می آید. می خواهی زنگ بزنی و شروع کنی صحبت کردن. به رفیقت می گویی الان قرار است زنگ بزنی، یعنی قرار دارید با هم. مثل قدیم ها که هی حال همدیگر را می پرسیدید. می گوید چقدر خوب است این وقت شب و حتما تماشا خواهد کرد. می پرسد ولی به چه کسی؟ لیست تلفن را بالا و پایین می کنی و می بینی هیچ کسی نیست. می خواهی زنگ بزنی به او، اما قرار نیست دیگر آن شماره ها را انگشت های تو دوباره روی صفحه موبایل فشار بدهند. ولی یادت می آید مستی و قانون هایت را فراموش کرده ای. زنگ می زنی. می خندد. قطع می کنی و فکر می کنی به فاصله و کلماتی که هر روز سردتر می شوند. رفیقت می گوید صبر داشته باش، همه چیز درست می شود. رفیقت را دوست داری.



هیچ نظری موجود نیست: