۱۳۸۷ مهر ۲۹, دوشنبه

حال که رسوا شد دل من

شاید تاریخ موسیقی ایران(در حوزه پاپ کالچر) جواهری چون دلکش را دیگر باز نیابد,قطره ای بود که در دهان صدفی جا گرفت.
حال خراش های روی تنه صدف حکایت از رنجی غریب دارد که سالیان سال است خوره وار ذهن همه صدف نشینان را...اصلا چه شد
افکار من سر از چهارراهی در آوردند که چراغ قرمز هایش ...نه امروز انگار نمی شود چیزی نوشت
حال که رسوا شد دل من می روی
واله و شیدا شده ام می روی
حال که غیر از تو ندارم کسی
وین همه تنها شده ام می روی

باری.

هیچ نظری موجود نیست: