۱۳۹۰ خرداد ۱۰, سه‌شنبه

تو اینچنین بیمارگونه صفحه صفحه ورق می زنی هرچه هست و فرشتگان همه پرهاشان فرو ریخته در خون و سینه ها سوخته و صورت ها زخمی.

سارایوو.

"شبت سرد بود و گرسنگی بی امان.
آتشت گلستان شده آنزمان که سوختنش می باید
انگار صفحه صفحه ورق می خورد هرچه بود و فرشتگان همه بالها شکسته و سینه ها به انتظار مرگ."

سارایوو.

گیسوت می برد هر چه هست.

"ماییم که می دویم از پی باد یا نمی دویم از پی باد یا می رویم از یاد."

این دفتر کهنه را ببند لیلا، دنیا عوض شده.


هیچ نظری موجود نیست: