۱۳۹۵ مهر ۶, سه‌شنبه

پاییز نیویورک

دیشب خوابتو دیدم ‌لیلا
تو و پدر که مست مست آواز می خوند
بیدار شدم دیدم تو خواب گریه کردم
بارون میومد و از پنجره‌ی اطاقت صدای موسیقی.
پشت بوم خونه٬ خیس خیس از پاکی باران دم صبح.
این روزا نمی‌دونم یاد کی باشم بهتره.
شیدایی شیرین چشمات یا تنهایی فرهاد دلم.
عزیزم. این روزا خیابونای نیویورک پر از آدمایین
که حتم دارم می خوان تو رو از یادم ببرن
عزیزم. باد میاد و من یاد تو‌ ام و پدر که توی خونه ی خالی برای خودش می خوند:
مهربانم گوش کن گویی
هیچکس یاد پرستو ها نمی افتد

هیچ نظری موجود نیست: