۱۳۹۵ مرداد ۲۷, چهارشنبه

iloveyouiloveyouiloveyou

تازه اول شبه و من خیلی خسته‌ام. قرار نیست خوابم ببره. یاد اون شب افتادم که کنار راه پله صورتشو تو دستام گرفته بودم و بی اختیار می‌گفتم من عاشقتم من عاشقتم من عاشقتم من عاشقتم من عاشقتم من عاشقتم من عاشقتم.
حالا هوا خیلی گرمه و من خیلی خسته‌ام. باید بخوابم ولی یاد اون شب افتادم و دیگه قرار نیست خوابم ببره.

هیچ نظری موجود نیست: