۱۳۸۸ فروردین ۱۹, چهارشنبه

فراربزرگ. رابطه. آغاسی و این حرف ها:چرا من وارد رابطه ی سه ساعته شدم؟

در راستای فرار از دست دوست یکی از دوستان نسبتا دور که خیلی علاقه داشت به من نزدیک شود و همچنین در جهت جلوگیری از نابودی دوستی با یک آدم دیگر و همچنین در جهت نشکستن چینی دل آن خانم محترم و همچنین در جهت نابود نکردن علاقه وافر او به موطن عزیز, وضعیت تاهلم به صورت کاملا مصنوعی از "مجرد بدبخت" به "دارای رابطه ی سنگین با یک دختر روس و به طرز وحشتناکی خوشبخت" تغییر پیدا کرد. در همین راستا از خانم پتروشکا فیلیپونا هم انتهای تشکر را داریم که با منتی به وزن تمام فیل های مسکو (آخ نوشتم مسکو و یاد پاریس... و شدم کباب!)و بعد از سه ساعت "زنم میشی؟ زنم میشی؟" خواندن, از توی کیف سیاه قبول کردند نامزد موقت بشوند. چه نام زیبایی هم دارد . مثل خودش گوگولیست.
چند ساعت بعد به این نتیجه رسیدم که بهتر است دروغ نگویم و وضعیت تاهل را در آن شبکه کذایی که یک نوار آبی هم بالای صفحه اش دارد, طوری که عنوانش با خط سفید و بزرگی خوانده می شود به حالت اولیه برگردانم. و اصولا گوربابای رابطه و از این چیزها به ما نیامده اصلا. والله!
ولی باید گشت دنبال یک راه خوب, این عملیات ژان مولر مجازی به درد نمی خورد...اصلا "من" خیلی خوبم که نمی خواهم دل کسی بشکند.
--------
خواننده محبوب قلب ها "شهریار" آمده بود برای کنسرت, از سر بیکاری به همراه یکی از دوستان رفتیم ببینیم چه خبر است, ناسلامتی با کلاه قرمزی کلیپ دادند بیرون. تنها نکته جالب توجه این بود که ایشان به شدت احساس سوپر استار بودن می کردند و به سبک همانها هم یکهو می پریدند از روی سن پایین به خیال اینکه دست به دست روی سر مردم به اینطرف و آنطرف برده شوند. اما به مجرد جهش پر آرزوی ایشان ملت عقب کشیده شعار "حیا کن ! حیا کن!" سر داده و ایشان را بدرقه ی جای اولشان کرده و گفتند "برو از همون بالا بخون..."
پی نوشت: گلی جون ماه به ماه منو دیگه نمی خواد. آخ ناز و ادات گلی جون...نی نای نای. آتیش بی مهریات نی نای نای...
--------
آقا! از قدیم الایام می گویند نه چک زدیم نه چونه عروس اومد به خونه... خواست بیاد,من خودم با بالش پر قو و ناز و نوازش انداختمش بیرون
________
بهار اومد و غنچه سرزده...آهان ! ه
راستی, دقت کنید تماشاچی ها چقدر مودب نشسته اند و دست می زنند. صحنه ها آشنا نیست؟


هیچ نظری موجود نیست: