۱۳۸۹ خرداد ۳, دوشنبه

آزادی، برای خرمشهر وجودت

خرمشهر آزاد شد
حالا دیگر نوبت ماست تا دوتایی
***
خرمشهر آزاد شد، در خون. حالا نوبت ماست، در شعر
***
خرمشهر دستانت را که گشودی بر من.
آزاد شدم. آزاد شدم.
****
چشمان تو را آزاد باید کرد، آغوش تو را باید گشود. مثل خرمشهر.
****
آن شب در این وادی.
تو بودی و من ترانه می خواندم: آزاد شدیم. آزاد شدیم.
و فردایش، خرمشهر.
پس فردایش، تو.
****
تا آخرین قطره ی خون، تا آخرین قطره ی من. خواهم دوید. خواهم گریست.
عشق را برای دیواری ساختند تا تو زیرش جان دهی، با گلوله ای در گلو و سینه ای دریده.
تا من کنار تو. تا ما کنار هم.
که از شرم فرو ریزد و خاک شود پیش چشمانت
تا آخرین قطره ی خون. تا آزادی خرمشهر.

هیچ نظری موجود نیست: