۱۳۸۹ خرداد ۱۰, دوشنبه

بیچارگی های یک آدم دلتنگ

آخرین باری که هم رو دیدیم دستش رو گذاشت توی دستم و خیره موند به چشمام.
- چی گفت؟
- هیچی، می سوخت.
- تو چی؟
- من...من فقط هر موقع دلم براش تنگ میشه کف دستم رو می بوسم.

هیچ نظری موجود نیست: