رفته بودم بردمن تماشا کنم.
نگو آپاراتچی آنونس خواب زمستانی رو آماده کرده بود.
یاد استانبول افتادم
و اتوبوس خراب شده ی میون جاده های برفی
حتی چشمای باغ وحش باغ وحش (راستی کجاس الان؟)
و خنده ی لیلا-- و اون روز که محسن تو راه نهنگ ابراهیم منصفی رو آواز خوند و منم خیره مونده بودم به موجای دریا
نگو آپاراتچی آنونس خواب زمستانی رو آماده کرده بود.
یاد استانبول افتادم
و اتوبوس خراب شده ی میون جاده های برفی
حتی چشمای باغ وحش باغ وحش (راستی کجاس الان؟)
و خنده ی لیلا-- و اون روز که محسن تو راه نهنگ ابراهیم منصفی رو آواز خوند و منم خیره مونده بودم به موجای دریا
آره... بهمن ۸۸ داشتم فکر می کردم که یه روز خوب میاد و زار زار گریه کردم. مثه الان خودت.
آنونس که تموم شد دیدم همه ی صورتم مثه اون روز خیسه.
یه مرد گنده چطوری تو یه دقیقه و ده ثانیه اشکش در میاد.
شب اومدم خونه. سبا می گفت تو دیگه داری پیر میشی. موهات ریخته. هنوز گیر این دختره ی مو قرمزی؟ اسمش چی بود؟ باغ وحش؟
-پاشو بیا اسکایپ ببینم بابا.
-نه خوابم میاد.
-جاکش.
****
یه مرد گنده چطوری تو یه دقیقه و ده ثانیه اشکش در میاد.
شب اومدم خونه. سبا می گفت تو دیگه داری پیر میشی. موهات ریخته. هنوز گیر این دختره ی مو قرمزی؟ اسمش چی بود؟ باغ وحش؟
-پاشو بیا اسکایپ ببینم بابا.
-نه خوابم میاد.
-جاکش.
****
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر