شب.
پیراهن.
- سفید-
صدا. ناله.
" داره خون میاد."
" محکمتر! محکمتر!"
بنگ!
" کــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــثافتا."
****
دست بکش بر موهای خیسش.
عرق.
پنجره را ببند.
" چه شلوغه. چه همه چی شلوغه. دارم دیوونه میشم."
آخ یوسف!
***
نخواستن به مثابه نبودن.
***
آنگونه که در عین نخواستن از دل و جان می گذری تا به لب آوری -لبانش- و بعد بخواهی کلام را که بر زبان سر بخورد و تا ابد خواستنش را در تو زنده کند. تو که مرواریدت آرزو بود و قلبت ... آه قلبت!
در آتش.
پیراهن.
- سفید-
صدا. ناله.
" داره خون میاد."
" محکمتر! محکمتر!"
بنگ!
" کــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــثافتا."
****
دست بکش بر موهای خیسش.
عرق.
پنجره را ببند.
" چه شلوغه. چه همه چی شلوغه. دارم دیوونه میشم."
آخ یوسف!
***
نخواستن به مثابه نبودن.
***
آنگونه که در عین نخواستن از دل و جان می گذری تا به لب آوری -لبانش- و بعد بخواهی کلام را که بر زبان سر بخورد و تا ابد خواستنش را در تو زنده کند. تو که مرواریدت آرزو بود و قلبت ... آه قلبت!
تو ابراهیمی و گلستانت،" از بهر آنکه همواره زیبا بمانم
و از بهر آنکه همواره به من نزدیکتر باشی
برو!"
در آتش.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر