its finished. i'm dropping out of school to make films
۱۳۹۰ اردیبهشت ۹, جمعه
۱۳۹۰ اردیبهشت ۷, چهارشنبه
۱۳۹۰ اردیبهشت ۵, دوشنبه
شروع
همه چیز آنقدر تازه بود که نبودنش بوی بهار را به نرمی هجوم قدم های صحرا، پشت آخرین سایه ها به ساعت پنج عصر آخرین روز زمستان از یادم برد. حالا سه ماه است که من پشت پیشخوان همین کافه خیره مانده ام، بی بدون پلک زدن، مبادا چشمانش میان این همه چهره های بی حس از نظرم بگذرد و من نفهمم اوست که می رود.
بیست و نهم اسفند شصت و یک، جنگ برای من تمام شد. آخرین بمب ها روی تاریک ترین شهر این کره ی خاکی فرود آمد و من هنوز به ردپای زنی فکر می کردم که روزی باد او را با خود برد.
۱۳۹۰ اردیبهشت ۲, جمعه
۱۳۹۰ فروردین ۲۹, دوشنبه
that's for you lionel
I didn't love my life back then, but I loved my misery. It was my misery, I could touch it, hold it, caress it
آهای خوشگل عاشق ...
« گهگاهی هم چنگ می زند ٬ بر سيمِ خارداری ٬ كه نوزد ديگر ... و بماند ... مثلِ يك تكه پارچه یِ ريشْ ريش ...... این ٬ باد ... »
۱۳۹۰ فروردین ۱۷, چهارشنبه
۱۳۹۰ فروردین ۱۶, سهشنبه
۱۳۹۰ فروردین ۱۴, یکشنبه
عشق در دل ماند و یار از دست رفت.
-کجا بودی اینهمه وقت؟
+ ....
- : )
+ک*کش من عاشقتم، این چه وضعیه آخه؟
- :* من برم بخوابم.
+ ....
- : )
+ک*کش من عاشقتم، این چه وضعیه آخه؟
- :* من برم بخوابم.
۱۳۹۰ فروردین ۱۳, شنبه
اگر این آتش
شب.
پیراهن.
- سفید-
صدا. ناله.
" داره خون میاد."
" محکمتر! محکمتر!"
بنگ!
" کــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــثافتا."
****
دست بکش بر موهای خیسش.
عرق.
پنجره را ببند.
" چه شلوغه. چه همه چی شلوغه. دارم دیوونه میشم."
آخ یوسف!
***
نخواستن به مثابه نبودن.
***
آنگونه که در عین نخواستن از دل و جان می گذری تا به لب آوری -لبانش- و بعد بخواهی کلام را که بر زبان سر بخورد و تا ابد خواستنش را در تو زنده کند. تو که مرواریدت آرزو بود و قلبت ... آه قلبت!
در آتش.
پیراهن.
- سفید-
صدا. ناله.
" داره خون میاد."
" محکمتر! محکمتر!"
بنگ!
" کــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــثافتا."
****
دست بکش بر موهای خیسش.
عرق.
پنجره را ببند.
" چه شلوغه. چه همه چی شلوغه. دارم دیوونه میشم."
آخ یوسف!
***
نخواستن به مثابه نبودن.
***
آنگونه که در عین نخواستن از دل و جان می گذری تا به لب آوری -لبانش- و بعد بخواهی کلام را که بر زبان سر بخورد و تا ابد خواستنش را در تو زنده کند. تو که مرواریدت آرزو بود و قلبت ... آه قلبت!
تو ابراهیمی و گلستانت،" از بهر آنکه همواره زیبا بمانم
و از بهر آنکه همواره به من نزدیکتر باشی
برو!"
در آتش.
اشتراک در:
پستها (Atom)